گریه نکن و اگر گریه کردی جلوی چشم دیگران نباشد

استان قزوین قزوین
سه شنبه های شهدایی

گریه نکن و اگر گریه کردی جلوی چشم دیگران نباشد

محمد معماریان نوجوان ۱۶ ساله ای است که در نهرخین شلمچه عملیات کربلای ۴ به فیض شهادت نائل شد و پس از هفت روز که مادرش می‌خواست او را در قبر بگذارد خونش همچنان تازه بود و دست مادر را رنگی کرد.

 

 

 

به گزارش دفتر رسانه و ارتباطات نهضت استادی بسیج قزوین ، به همت معاونت بانوان سازمان  بسیج اساتید استان قزوین و با همکاری اندیشکده سبک زندگی اسلامی ایرانی ، نشست  سلسله مباحث سیره و سبک زندگی شهدا  در سه شنبه های شهدایی ، این هفته در باره  شهید  محمد معماریان  کتاب تنها گریه کن توسط ریحانه خوئینی برگزار  گردید .

شهید محمد معماریان در بیستم مرداد ۱۳۴۹ در قم به دنیا آمد، در ۱۲ سالگی به بسیج پیوست و حدود ۱۳ سال سن داشت که پایش به جبهه باز شد و در کربلای ۴ وقتی از بین هزار نفر نیاز به خط‌شکنی ۳۰۰ نفر بود، او نام‌نویسی کرد تا اینکه سرنوشت شهادت او در نهرخین شلمچه رقم خورد.

محمد معماریان نوجوان ۱۶ ساله ای است که در نهرخین شلمچه عملیات کربلای ۴ به فیض شهادت نائل شد و پس از هفت روز که مادرش می‌خواست او را در قبر بگذارد خونش همچنان تازه بود و دست مادر را رنگی کرد.

در بخشی از کتاب «تنها گریه کن» می‌خوانیم: «مردهایمان جبهه بودند، خودمان دور هم را گرفته بودیم و موقع بیماری یا دلتنگی یا احتیاج، به هم دلداری می دادیم و کسی دست‌تنها نمی‌ماند. نگذاشتیم زندگی بین سختی و سیاهی جنگ گم شود. دختر، عروس کردیم. بچه‌های کوچک را کنار هم بزرگ کردیم و هرچه می‌توانستیم، دلمان را محکم کردیم تا مردمان غصه ما را نخورد و پشتش قرص باشد. با این حال جنگ بود؛ اسیری و مجروحیت و شهادت داشت و غم که هجوم می‌آورد، اول جهان زن را فتح می‌کرد....»

مادر این شهید نوجوان  می گوید ؛ جنازه محمد سه روز در نهر خین در شلمچه و سه روز هم در معراج‌الشهدا مانده بود تا پدرش از جبهه برگردد یک روز هم طول کشید تا کارهای تشییع و تدفینش انجام شود. کاسه سر پسرم خالی بود و فقط صورت داشت. توی کاسه خالی سرش با پنبه پر شده بود و دندان‌ها و زبانش لابه‌لای پنبه‌ها بود. نشستم کنار پیکر محمد و رویش را باز کردم. خیلی سریع بوسه‌ای به پیشانی‌اش زدم و دست کشیدم روی چشم‌هایش و گفتم: خوش به حالت مادر حال تو که گریه کردن ندارد و به بی بی گفتم: بالاخره روزی که این همه منتظرش بودم رسید.

به پسرم گفتم: محمد جان! دیدی آخرش تو جلو زدی و رفتی؟ به حاضران گفتم می‌خواهم خودم محمد را داخل قبر بگذارم دو سه نفر مخالفت کردند، اما تا شنیدند خواسته محمد بوده، تسلیم شدند جوانم را کفن پیچیده گذاشتند روی دستم، پلاستیک روی صورتش را باز کردم. دست به صورت محمد زدم و به سر و صورتم کشیدم این آخرین دیدارم با محمد بود. دست‌هایش را گرفتم توی دستم. بی‌اختیار لبخند زدم زیر لب گفتم: عزیز دلم، سربلندم کردی. پیش خدا مقام داری، دعایم کن. دلم نمی‌خواست از محمد دل بکنم، ولی چاره‌ای نبود.جنازه را خودم توی قبر گذاشتم و تلقینش را خواندم وقتی دستم را از زیر سرش برداشتم، خون تازه دستم را رنگین کرد؛ دستم را به جمعیت نشان دادم و گفتم: ببینید بعد از هفت روز خون تازه از سر محمدم جاری است اما گریه نکردم محکم و استوار همه کارهایش را انجام دادم و از قبر بیرون آمدم بعد هم روی قبر ایستادم و با استعانت از عمه‌ام حضرت زینب (س) سخنرانی کردم به این امید که خانم از ما راضی باشد.

 

شرف‌السادات منتظری با بیان اینکه محمد قبل از آخرین اعزام به جبهه به دامادم گفته بود که این قبر من است و دقیقا در همان نقطه به خاک سپرده شد، افزود: شب قبل از اعزام پسرم به من گفت که اگر شهید شدم و راضی بودی، آن کفنی را که از مکه برای خودت آورده‌ای و با آب زمزم شست‌وشوی دادی، به تنم بپوشان و شال سبزی را که از سوریه آورده‌ای را به گردنم بیاویز. گریه نکن و اگر گریه کردی جلوی چشم دیگران نباشد. در تنهایی هر چه خواستی گریه کن.

 

مادر شهید معماریان می گوید: محرم سال ۱۳۶۵ بر اثر حادثه‌ای از ناحیه پا به شدت آسیب دیدم و از اینکه نتوانستم به نحو شایسته در مجالس عزاداری اباعبدالله الحسین(ع) شرکت کنم، به درگاه خداوند ابراز ناراحتی و طلب شفا کردم صبح روز عاشورا بعد از قرائت زیارت عاشورا در عالم رؤیا دیدم چند نفر از شهدا از جمله فرزندم محمد در مسجد المهدی قم به دیدار من آمدند و پسرم پس از گفت‌وگو شال سبزی را که از حرم سالار شهیدان آورده بود، روی پایم قرار داد از خواب که بیدار شدم در کمال شگفتی باندها را دیدم که از پایم گشوده شده و شال سبز روی پایم قرار داشت و دیگر دردی احساس نمی‌کردم.

 

 

 

 

 

افزودن دیدگاه جدید

About text formats

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.